Quantcast
Channel: رمانی ها »قسمت اخر
Viewing all articles
Browse latest Browse all 144

رمان ماسک نفرین شده 1 قسمت پنجم

$
0
0

نام رمان : ماسک نفرین شده 1

نويسنده : آر.ال.استاين

مترجم : شهره نور صالحي

فروست: مجموعه ي ترس و لرز

عنوان اصلي : The hunted mask

زنگ آخر خورد . كارلي بث بي آنكه با كسي حرف بزند ، با عجله تو راهرو ها راه افتاد . خنده ي بچه ها و پچ پچ هايشان را مي شنيد و مطمئن بود كه دارند او را مسخره مي كنند .
تو همه ي مدرسه پيچيده بود كه كارلي بث كالدول ، ناهار كرم خورده .
همان كارلي بث ترسو ، كارلي بثي كه از سايه ي خودش هم مي ترسد . همان كارلي بثي كه حقه زدن به او مثل آب خوردن است .
چاك و استيو يك كرم چاق و قهوه اي توي ساندويچ گذاشتند و كارلي بث گاز گنده اي به آن ساندويچ زده .
عجب هالو و احمقه اين دختر !
كارلي بث سه خيابان ، فاصله ي مدرسه تا خانه را يك نفس دويد . با هر قدم ، عصبانيتش شديد تر مي شد .
چطور توانستند اين كار را با من بكنند ؟مثلا اينها دوست هاي من هستند ! چرا فكر مي كنند ترساندن من اينقدر تفريح دارد ؟
نفس زنان وارد خانه شد . تو هال ورودي ايستاد . به نرده ي پله تكيه داد كه نفسش جا بيايد :« كسي خونه نيست ؟»
مادرش از آشپزخانه دويد بيرون :« كارلي بث ! چي شده ؟»
كارلي بث با بداخلاقي گفت :« هيجي ، خوش داشتم بدوم .»
مادر باراني او را گرفت و تو كمد آويزان كرد . بعد با محبت به موهايش دست كشيد و گفت :« اين موهاي صاف رو از كجا آوردي ؟» مادرش هميشه اين جمله را مي گفت .
كارلي بث به خودش گفت ، ما اصلا شبيه مادر و دختر نيستيم . مادرش زن قدبلند و گوشتالودي بود ، موهاي مسي رنگ فرفري و چشم هاي شوخ خاكستري مايل به سبزي داشت . خيلي پر انرژي بود و به ندرت بي كار و بي تحرك مي ماند . حرف زدنش هم به همان تندي حركاتش بود .
آن روز شلوار استرچ مشكي و پولوري پوشيده بود كه پر از لكه هاي رنگ بود . خانم كالدول از دخترش پرسيد :« موضوعي هست كه دلت بخواهد درباره اش حرف بزني ؟»
كارلي بث سرش را تكان داد و گفت : نه ، چيزي نيست .» دلش نمي خواست به مادرش بگويد اسباب خوده و مسخره ي مدرسه ي راهنمايي خيابان وال نات شده .
خانم كالدول كارلي بث را كشيد طرف اتاق نشيمن و گفت :« بيا اينجا . مي خوام يك چيزي بهت نشون بدم .»


Viewing all articles
Browse latest Browse all 144

Latest Images

Trending Articles





Latest Images